پاییز مرا عاشق می کند، باران عاشق تر !
حالا تو بگو این باران پاییزی با من چه می کند ؟؟
موضوعات مرتبط: متــفرقه ، ،
موضوعات مرتبط: متــفرقه ، ،
برچسبها: محرم ,
سلام دوستان اینم قسمت هفتم داستان....
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت هفتم ، ،
برچسبها: داستان اضطراب شیرین(نوشته ی خودم) ,
سلامـــــــــ به همگــــــــی...
دوســتان همونطور که می دونید روز تولــــد بعــضی از دوـستان خوبمــون
افتاده توی ماه محرم...و از اون جایی که توی این ماه نمیتونیم تولد بگیریم ..
امروز این کارو میکنیم...(البته تولد مینا همین امروزه)
چون ایام محرم هم نزدیکه نمیخوام زیاد طولانیش بکنم ...
اسم کسانی که تولدشون همین هفته یا هفته ی بعد هست رو مینویسم.
1) میــــــنا """"""""""""""""" 12 آبـــــــــــــــــــــان
2) سمیــــرا """""""""""""" 15 آبـــــــــــــــــــان
3) مسیــــحا """""""""""" 16 آبـــــــــــــان
4) آرزووووووو """"""""" 16 آبـــــــــان
5 ) سجــــاد """""" 22 آبـــان
امشب ساعت 8 همگی با هم.... همین جا...تولد این دوستان رو
بهشون تبریک میگیم...
با تشکر بسیار ویژه از
نازی
عسل
و کلیه ی عزیزانی که ما را در این مراسم یاری کردند و اسمشان برده نشد!
برچسبها: تولد دوستان ,
اینم آهنگایی که خوندم...
زیاد کیفیت ندارن...
نظرتونو بگید...مرسی
3) ای خـــدا
4) آهنگ خالی
موضوعات مرتبط: دانلود آهنگای خودم ، ،
برچسبها: دانلود آهنگ با صدای خودم ,
پدر :می خـوام امـســال معدلـت ۱۸ بـشـه!
پسر :قول میـدم بیـست بــشم!!
پدر :شــوخی نکن!!!
پسر :خودت اول سر شوخی رو باز کردی!!!!
نـصـفِ دستـشـویی هـایی کـه دخـتــرا تـوی طـول عـمرشـون میـرن؛
واسـه فـرار از پـاک کـردنِ سـفـره سـت بـعـد از خـوردن غــذا..!
زمانی که کاپیتان چهار گوشه زمین و بوسید به سمت تونل ورزشگاه به حرکت
دراومد خیلی سعی کرد اشک نریزه...
اما وقتی پله های روبه روی سکوها رسید...
هواداری رو دید که با گریه داشت خودشو میزد....
دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و بغضش ترکید....
.
واقعا هم اشک همه ی استقلالی هارو دروارد...بعد از ناصر حجازی محبوب ترین تاجی هستی
فرهاد...
.
استقلالی نیست کسی که "7" رو به افتخارش نذاره کامنت
فــــرهاد رفــت...
او وقتی رفت که سالگرد بزرگداشت کوروش کبیر بود...
او وقتی رفت که 91 گله شد...
او وقتی رفت که 7 روز از ماه 8 گذشته بود (اتحاد امیر و فرهاد)...
او وقتی رفت که در این فصل چهـار گله شد...
او با بازی با مس آمد و با بازی با مس رفت...
او در اوج رفت ... او با عزت رفت ...
هرکی دوسش داره کامنت 7 بزاره ...
برچسبها: فرهاد مجیدی ,
تـا حالا شـده نـصف شب بری سـر یخــچـال و بـدون اینــکه چیــزی بـخوری زل بـزنی
به یــخـچال و بگـی : فقـط اومـدم خودتـو ببیــنم؟!؟
بیــا بــاز ....بیا بی تو سیـاهِ روزگــارم
بیــا بــاز....بیا ببـین هنــوزم بی قـرارم
نگاهــم....گم شده در امــتداد ایــن مسیــر
بیــا بــاز.... من هنوزم چـشم به راهـتم عـزیز
بیــا بــاز....بیا از گــریـه ها خـنـده بـسازیم
بیــا بــاز....بیا تـلاش کنــیم به غـم نــبازیم
نـگاه کـن....ببــین که پنــجره خیـسه دوبـاره
بیــا بــاز.....بـیا که آســمون داره میـباره
نــگو تو....ازم دلگیری ای عشق که میمیرم
مـیدونی....مـیدونی چند وقته اینجا اسیرم؟
خـداییش...عـجـیـبه که هنوز عشقت رو دارم
بیــا بــاز....بیـا تا بـرنـگردی بی قــــرارم
:--)
موضوعات مرتبط: دلنـــوشته ، ،
ﺑﭽــﻪ ﮐﻪ ﺑـﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣـﺮﯾﺾ ﻣﯽ ﺷـﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐــﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳــﯿﺪ...
ﺑﮕﻮ ﮐــﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼــﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾــﻢ ﺑﻪ ﻣـﺎﻣـﺎﻧــﻤﻮﻥ؟ !!
ﻣﻨﺘـﻈﺮ ﻣﯽ ﺷـﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑـﮕﻪ ﻣـﺮﯾﻀـﯽ ﻣـﻮﻥ ﭼـﯿﻪ؟؟ …
ﻭ ﺟـﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙـﺮﺩﯾﻢ؟ …
ﭼــﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧـﺴــﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣـﻮﻥ، ﻫـﻤﻮﻥ ﺍﺣـﺴﺎﺳـﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾــﻢ …
ﺣﺘـﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣـﻮﻥ ﺑﯿــﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣـﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣــﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧـﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿــﺎﺩ؟
ﺧـــﺐ ، ﺗﻮ ﺟــﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿــﺮ ﺷﺪﻩ !!!
ﺣﻮﺍﺳــﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬــﺶ …
ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘـــﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽـــﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ …
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧــﺰﻧﻪ …
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸـــﻪ !!!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬـــﺶ ﺑﺎﺷﻪ …
برچسبها: مادر ,
زندگــی کن به شیـوه خــودت... با قوانــین خودت...!!
با بــاورها و ایــمان قلــبی خودت......
مــردم دلــشان می خـواهد موضـوعی بـرای گـفتـگـو داشـته باشـند...
برایـشان فـرقی نمی کنـد چگـونه هـستی..
هر جـور که باشی، حـرفی برای گفتـن دارند...!!
غم دنــيا نـخواهد يافــت پايــان
خوشــا در بر رخ شـاديگشـايـان
خوشــا دلهاي خـوش، جانهاي خرسـند
خوشـا نيروي هستـيزاي لبـخنـــد
خوشــا لبخـند شـاديآفـرينــان
كه شــادي رويـد از لبخـند اينــان
نمـيداني- دريـغا- چيـست شـادي
كه ميگويي: به گيــتي نيـست شــادي
نه شــادي از هـوا بارد چـو بــاران
كه جامــي پـر كني از جـويبــاران
نه شــادي را به دكـان ميفـروشـند
كه سـيل مشـتري بر آن بجوشـند
چه خـوش فرمـود آن پير خردمند
وزين خوشـتر نباشد در جهـان پند
اگر خونــين دلي از جـور ايــام
« لب خـندان بيـاور چون لـب جام»
به پيـش اهــل دل گنــجيست شـادي
كه دســتاورد بيرنـجي سـت شـادي
به آن كـس ميدهد اين گنـج گوهـر
كه پيـش آرد دلـي لبخـندپرور
به آن كـس ميرسـد زيـن گنج بسـيار
كه باـشد شادمـاني را ســزاوار
نه از اين جـفت و از آن طــاق يابي
كه شـادي را به استـحقاق يابي
جهان در بر رخ انـسان نبندد
به روي هر كه خـندان است خنـدد
چو گل هرجـا كه لبـخند آفريني
به هر سو رو كنـي لبـخنـد بيني
چه اشـكت همنفـس باشد، چه لبـخند
ز عـمرت لحـظه لحـظه ميربايـند
گذشـت لحـظه را آسـان نگــيري
چـو پــايــان يافـت پايان ميپذيري
مــشو در پيـچ و تـاب رنـج و غـم گـم
به هـر حالـت تبـسم كن، تبسم!
برچسبها: شادی ,
اعراب به ما آموختند به جاي خوراك بگوييم غذا،كه خود به ادرار شتر ميگويند....
آموختند براي شمارش خودمان به جاي تن از نفر كه براي حيوانات استفاده ميكنند
به كار ببريم....
به ما آموختند به جاي واق واق سگ بگوييم پارس كه نام اوليه سرزمينمان است....
به ما آموختند بگوييم شاهنامه آخرش خوش است چون آخر شاهنامه ايرانيان از اعراب
شكست ميخورند....
آموختند به پارسي بگوييم فارسي چون آنها پ ندارند.....
آيا وقت آن نرسيده فرهنگ ريشه اي خود را از اين همه نا آگاهي رها كنيم؟
رفیقان دوستان ده ها گروهند / که هر یک در مسیر امتحانند
گروهی صورتک بر چهره دارند / به ظاهر دوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاکبوسند / ولی هنگام خدمتها نهانند
گروهی خیر و شَر در فعلشان نیست / نه زحمت بخش و نه راحت رسانند
گروهی دیده نا پاکند هشدار / نگاه خود به هر سو می دوانند
بر این بی عصمتان ننگ جهان باد / که چون خوکند و بد ، بدتر ز آنند
ول ... ولی / ولی یاران همــدل از ره لطف به هر حالت که باشند مهربانند
رفیقان را درون جان نگهدار / که آنها پُر بهاتر از جهانند
دفترچه تلفن پسرا:
آ(*140*1#)
سعيد
علي
مزاحم
مزاحم1
مزاحم2
مشکوک
نصف شب زنگ زد قطع کرد!
اس ام اس اشتباهي زد
ميس کال
محسن
تک زد زنگش زدم حرف نزد!
اشتباهي(عباس آقارو ميخواست)
اشتباهي(منزل آقاي احمديان رو ميخواست)
لامصبا هيچ چيز از زير نگاه تيز بينانه شون رد نميشه ..
سلاممممممممممممممممممم اینم داستانی ک نوشتم...
قسمت های بعدیش رو هم به زودیه زود خواهم گذاشت...
قسمت 5
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت پنجم ، ،
سلاممممممممممممممممممم اینم داستانی ک نوشتم...
قسمت های بعدیش رو هم به زودیه زود خواهم گذاشت...
قسمت 4
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت چهارم ، ،
سلاممممممممممممممممممم اینم داستانی ک نوشتم...
قسمت های بعدیش رو هم به زودیه زود خواهم گذاشت...
قسمت های 2 و 3
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت دوم و سوم ، ،
خب بالاخره اینم قسمت ششم داستان....
شرمنده اگه دیر شد و بدقول شدم...
برید ادامه ی مطلب...
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت ششم ، ،
برچسبها: داستان اضطراب شیرین(نوشته ی خودم) ,
دستـــهایم را بستــه ای …
و مرا در دریـــای عشقــت رهـا کرده ای…
اکــنون انتـظار نداشـته باش خـودم ...خودم را نجـات دهــم...
من ایــن دریــا را بی تو نـمی خـواهم...
برای زنـده مانـدن تلاشی نمیکنـم چرا که می دانم اگر تلاشم ثمربخــش باشد...
آنگاه بی تو می مانـــم و یقین داشته باش مــن این زندگی را بی تو نمی خواهم...
پس تکـــلیفم مشخص است...
یا غرق میشوم...
یا تو خودت را می رســـانی ...
موضوعات مرتبط: دلنـــوشته ، ،
سلام دوستای خووبم امیدوارم شاد و سربلند باشید... عیدتونم مبااارک...
امشب من میشینم روی صندلیه داغ....شما سوال هاتونو بپرسین و منم جواب میدم...
نکته ی اصلی اینجاست که :: هر کسی موفق شد منو بیشتر بسوزونه روی صندلی جایزه ی
این پست به اون تعلق میگیره ....دیگه شب عیدی میخام یه حالی بدم بهتون...
جایزه مون هم کارت شارژ 4 هزار تومانی میباشد....
یه کارت شارژ دو تومنی من میدم و یکی دیگه رو هم دوست خوبم اسپانسر
وبلاگم جناب راستا خخخخخخ
حالا رفته رفته جایزه ها نفیس تر میشه....
در ضمن اینکه چه کسی موفق شده بیشتر منو بسوزونه رو خودم به همراه
اساتید کارکشته جناب ممد دکی و حمید مشخص میکنیم.....
خب شروع کنید....من واسه سوختن اماده ام.... خدا ب دادم برسه
توجه : تعداد برندگان سه نفره.....یک دو تومنی......دو تا هزاری
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
خب اسامی برنده های کارت شارژ رو به ترتیب حروف الفبا که نه به ترتیب شدت سوزوندن مینویسم:
1 - عســــــــــــل (برنده ی شارژ 2 هزاری)
2 - فاطمه (برنده ی شارژ هزاری)
3 - کـــــــــــــیارش (برنده ی شارژ هزاری)
4 - مارال ( برنده ی شارژ هزاری)
برچسبها: صندلی داغ ,
سلاممممممممممممممممممم اینم داستانی ک نوشتم...
قسمت های بعدیش رو هم به زودیه زود خواهم گذاشت...
قسمت 1
موضوعات مرتبط: داستان (نوشته ی خودم) ، قسمت اول ، ،
برچسبها: داستان , داستان اضطراب شیرین , رمان سرنوشت بدنوشت , ,
سلام توی این پست میخام عکسهای بچه های نت رو بذارممم که همگی
با چهره ها آشنا شیم ....... خاهشا بقیه بچه ها
عکساشونو بدن ک من بذارم توی پست....مطمئنم خیلی پست جالب و
پرطرفداری میشه....
موضوعات مرتبط: عکس های بچه های نت ، ،
برچسبها: عکس ما ,